حالا علاوه بر محسن رضایی، لابد محمدباقر قالیباف هم سوژه ثبتنام
مکرر در انتخابات و شکست در آن میشود!
سالها پیش حمیدرضا جلاییپور در سخنانی در دانشگاه زنجان میگفت
که یکی از اشکالات مهم در سپهر سیاسی ایران این است که بسیاری از سیاستمردان ایران،
کار دیگری بلد نیستند تا از محل آن کسب رزق و زوری کنند و به همین دلیل، نمیخواهند
صحنه را ترک کنند. بعد کسانی را مثال میزد و میپرسید که فرض کنید شغل فعلیشان را
از دست بدهند، باید از کجا بیاورند بخورند؟! درس خواندهاند؟ حرفهای بلدند؟ (نقل به
مضمون).
حالا البته نه محسن رضایی و نه محمدباقر قالیباف، که از قضا
هر دو از سپاه راه به سیاست به روی خود گشودهاند، با از دست دادن مشاغل کنونی خود
(دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام و شهرداری تهران)، بیمواجب نمیمانند اما در اصل قضیهای
که جلاییپور به آن اشاره داشت، تفاوتی حاصل نیست و اصل قضیه، تحمیل خود است بر مناسبات
سیاسی برای باز نگهداشتن مجرای روزی و در مورد این دو سردار: به رغم تجربه شکستهای
متوالی و الزاما از موضع کاندیداتوری در انتخابات ریاستجمهوری!
چنین کسانی میوه نظارت استصوابی را میچینند که دایره صلاحیت
را تا «توانسته» تنگ و تنگتر کرده تا از دل قحطالرجال، مبصرهای چندساله بیاحساس
درد از موضع شکست چهارسال قبل، دوباره شناسنامه به دست و خنده بر لب فرم ثبتنام پر
کنند و به مردم بفهمانند به هر حال آش کشک خالهجاناند!
اینها خیلی بد است؛ یک جور نهادینه کردن پررویی است در خلقیات
مردم (و مردم بر دین ملوک خودند تا بر خُلقِ پدرانشان) به خصوص وقتی دو لکه پلاسکو
و املاک نجومی، در علن، دامن و پیشانی را آلودهی بیکفایتی و فساد کرده و البته که
اینها دلیل رد صلاحیت و بالاتر از آن: «شرم» نمیشود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر