وقتی گفته میشود امثال رفسنجانیِ خدابیامرز و میرحسین ِ محصور
و خاتمی ِ ممنوع و حتی ناطقنوری، خیلی زودتر از خیلی از مدعیان بصیرت، احمدینژاد
را شناخته بودند، به چه معناست؟ حتما به این معنا نیست که از غیب خبر گرفته بودند یا
دیگرانی که نشانههای خطر را در رفتار و گفتار
احمدینژاد دیدند و جدی نگرفتند یا به هر دلیلی، سد راه او نشدند، سهمی از هوش و بصیرت
نبرده بودند. نه؛ به این معنیها نیست؛ لااقل من چنین اعتقادی ندارم!
این درست است که ثبتنام احمدینژاد در انتخابات به رغم توصیه
علنی رهبری، دهنکجی به این توصیه بود (و این بسیار مهم است) اما آنچه نباید از یاد
برد این است که احمدینژاد از همان ابتدا (نه ابتدای ریاستجمهوری بلکه ابتدای شهردار
شدناش) نشان داده بود حسابی پاک ندارد و اهل فیل هوا کردن و بیحیاست (لااقل واکنش
تند و پرخاشگرانه او را به انتقاد سید محمد خاتمی از ترافیک تهران، به یاد آورید).
او رییسجمهوری هم که شد، به طور واضحتری نشان داد متکی بر
تشخیص خود و نه قانون است و استعداد کمنظیری نیز برای متوهم شدن دارد (قضیه هالهنور
مشهورترین نمونه آن است). روایتهای بعدی هم نشان داد که در هیئت دولت، آنچه مهم نیست
نظر جمع اعضای هیئت دولت است و استبدادی کمنظیر حاکم است!
سید محمد خاتمی تنها چند هفته بعد از شروع به کار دولت احمدینژاد
از خطر پا گرفتن جریانی گفت که روزی در برابر رهبری هم خواهد ایستاد.
دانش جعفری به عنوان کسی که دو سال نیز نتوانست وزارت اقتصاد
احمدینژاد را به عهده داشته باشد، در مراسم تودیعاش گفته بود: «در قسمت بازرسي رئيس
جمهور عدهای بودند كه صلاحيت پذيرش شغل را نداشتند. بطور مثال معاون اقتصادي بازرسي
يك دامپزشك بود. قاعدتا اشراف او به مسايل اقتصادي نمیتواند بالا باشد. اين افراد
با دسترسی محدودی كه داشتند، به خود اجازه میدادند در مسايل پيچيده گزارش تهيه كنند
و با دسترسي آساني كه به مقام بالا داشتند، ذهنيت كارشناسي نشده خود را منتقل كنند.
اينها مديران بالای دستگاههاي اجرايی، حتي وزرا را به راحتي زير سوال ميبردند و در
موارد بسياري باعث شكلگيری مديريت دوگانه يا موازی در دستگاه میشدند.»
بعدتر خاطرات ریشهری هم که منتشر شد، ماجرای گم شدن نامه رهبری
در نهاد ریاست جمهوری از پرده بیرون افتاد. وی در خاطرات خود به نامه رهبری و اقدام
احمدینژاد آن هم خلاف حکم آیتالله خامنهای در الحاق سازمان حج و زیارت به سازمان
میراث فرهنگی اشاره کرده و نوشته: «سابقه داشت که وقتی احمدینژاد با نظری مخالف بود،
بعضی از نامهها گم میشد.»
کارشناسان اقتصادی به شدت از بیانضباطیهای گسترده مالی در
دولت اول احمدینژاد شاکی بودند. ماجراجوییهای بینالمللی او نیز به سود صهیونیستها
پیش میرفت.
در این میانه، میرحسین موسوی عافیت بیست ساله را کنار گذاشت
تا مانع تداوم ریاستجمهوری احمدینژاد شود؛ او خط سیر رفتار احمدینژاد را به زیان
ملت و نظام دانسته بود.
رفسنجانی به رهبری نوشت: «اگر نظام نخواهد یا نتواند با پدیدههای
زشت و گناهآلودی مثل تهمتها، دروغها و خلافگوییهای مطرح شده در آن مناظره (مناظره
میرحسین و احمدینژاد) برخورد کند و اگر مسئولان اجرای قانون نخواهند و یا نتوانند
به تخلّفهای صریح خلاف قانون در اعلان افراد به عنوان فاسد که فقط بعد از اثبات تخلّف
در دادگاه قابل اعلان است، رسیدگی کنند و اگر فردی در موقعیت ریاست جمهوری بدون مراعات
شأن منصب مقدسش خود را مجاز به ارتکاب چنین گناهان کبیره و اخلاقشکن علیرغم سوگند
به مراعات شرع و قانون بداند، چگونه میتوانیم خود را از پیروان نظام مقدس اسلامی بدانیم؟»
ناطق نوری بعدها از خاطره جلسه خود با احمدینژاد (در آستانه
انتخابات 84) چنین گفت: «وقتی احمدی نژاد آمد یک ساعت و سه ربع یکسره حرف زد و بحث
کرد. وقتی تمام شد مرحوم عسگراولادی تعبیری داشت که نمیگویم چه بود و نظرش را که منفی
بود ابراز کرد بعد من هم خطاب به احمدی نژاد گفتم: «... یا سواد تو خیلی زیاد است که
من نمیفهمم چه میگویی یا حرفهای بالای ابری می زنی.» ... بعدها یک مصاحبه کردم و
گفتم که احمدینژاد فضایی فکر میکند.»
اینها نشانههای بسیاری بود که نادیده گرفته شد؛ نشانههایی
از دروغگویی، توهم، ناپاکی و فرصتطلبی.
آیا کسانی که به هر نحو، طی چهار سال گذشته، و بلکه هشت سال
گذشته، راه محاکمه و حسابکشی از احمدینژاد را سد کردند، آن را جدی نگرفتند و «خیال»
کردند «آسیبزایی» او تمام شده، در برابر گردنکشیهای امروز او، حق و روی ِ اعتراض
دارند؟
چرا نشانههای معاصی کبیره جدی گرفته نشد؟! تنها به این دلیل
که احمدینژاد تبدیل به داسی شد که اصلاحطلبان را از قوه مجریه درو کرد؟ میارزید؟!
«حالا» باید امثال
الیاس نادران ِ اصولگرا بگویند: «احمدینژاد تمام شد»؟ «حالا؟»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر